تر ک لقمه حرام
قال رسول الله صلی الله علیه واله
تَرکُ لقمةِالحرام اَحب الی الله من صلاةِ اَلفی رکعة تَطَوعا
ترک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی
قال رسول الله صلی الله علیه واله
تَرکُ لقمةِالحرام اَحب الی الله من صلاةِ اَلفی رکعة تَطَوعا
ترک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی
واپسين روزها
فاطمه عليها السلام، پاره تن پيامبر صلي الله عليه و آله، سيده زنان عالم، همسر فداكار علي عليه السلام و كوثر امامت در سن جواني در بستر بيماري افتاده و روزهاي آخر عمر خود را مي گذراند، نزديك است آفتاب عمرش غروب كند و فريادهاي مظلومانه اش خاموش شود .
به شوهر مظلومش علي بن ابيطالب عليه السلام گفت: پسر عموي مهربان، آثار و علائم مرگ را در خودم مشاهده مي نمايم . گمان مي كنم به اين زودي به پدرم ملحق گردم . مي خواهم وصيت كنم . علي عليه السلام در كنار بستر فاطمه عليها السلام نشست و اطاق را خلوت كردند . فرمود: اي دختر پيغمبر! آنچه مي خواهي وصيت كن و يقين داشته باش كه به وصيت تو عمل خواهم كرد . علي عليه السلام بر چهره پژمرده و چشمهاي فرو رفته همسرش نگاه مي كرد و اشك مي ريخت . فاطمه عليها السلام برگشت و با ديده هاي فرو رفته اش نگاهي به صورت غمناك شوهر مهربانش انداخت و فرمود: پسر عمو! تا كنون در خانه ات دروغ نگفته ام، مرتكب خيانت نشده ام، و هيچگاه از اوامر و دستوراتت تخلف نكردم .
علي عليه السلام فرمود: مقام خداشناسي و پرهيزكاري تو به قدري عالي است كه احتمال خلاف درباره ات نمي رود . به خدا سوگند مفارقت و جدايي تو بر من بسيار گران است، اما چه كنم كه مرگ را چاره اي نيست . به خدا قسم مصيبتهاي مرا تازه كردي، مرگ نا به هنگام تو حادثه دردناكي است، انا لله وانا اليه راجعون . چه مصيبت دردناك و جانسوزي است؟ به خدا سوگند اين مصيبت جانكاه را هرگز فراموش نخواهم كرد و هيچ چيزي نمي تواند تسلي بخش من باشد . آنگاه ساعتي را با هم گريستند . (15)
احساسات و عواطف دو يار مهربان چنان تحريك شد كه نتوانستند از گريه خودداري كنند، به ياد زحمات طاقت فرسا و فداكاريها و گرفتاريهاي همديگر ناله كردند، آنگاه كه آرام تر شدند، علي بن ابيطالب سر همسرش را در دامن گرفت و فرمود: هرچه مي خواهي وصيت كن كه آنچه بفرمايي به عمل مي آورم .
فاطمه عليها السلام شروع به وصيت نمود و موضوعاتي را بيان فرمود . از جمله آن موضوعات مسئله تجهيز و دفن خود بود كه در اين رابطه چنين فرمود: «حنطني وغسلني وكفني بالليل وصل علي وادفني بالليل . . . ; (16) مرا شبانه حنوط كن، غسل بده و كفن كن و شبانه بر من نماز بخوان و به خاك بسپار . اجازه نده اشخاصي كه حقم را غصب كردند و اذيت و آزارم نمودند بر من نماز بخوانند و يا به تشييع جنازه ام حاضر شوند .»
ياس در آتش
پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله در آن هنگامه غم و اندوه در حاليكه حضرت علي عليه السلام و خانواده اش مشغول تجهيز و تدفين پيامبر صلي الله عليه و آله بود، كودتاچيان منافق و دنياپرست در سقيفه جانشيني رسول اكرم صلي الله عليه و آله را غصب نمودند و از مردم بر اين خلافت ناميمون بيعت گرفتند . تنها پايگاهي كه به آساني موفق به فتح آن نشدند خانه وحي بود . آنان خوب مي دانستند كه خلافتشان بدون بيعت آنان استحكام ندارد و لذا تصميم گرفتند كه ولي و جانشين بر حق پيامبر صلي الله عليه و آله را احضار و از او بيعت بگيرند .
بر اين اساس به «قنفذ» گفته شد: به نزد علي عليه السلام برو و بگو: خليفه رسول خدا صلي الله عليه و آله از تو خواسته كه براي بيعت درمسجد حاضر شوي . قنفذ چندين مرتبه نزد حضرت علي عليه السلام رفت و آمد كرد، ولي آن حضرت از حضور نزد خليفه امتناع ورزيد . يكي از سركردگان كودتا به اتفاق خالد بن وليد و قنفذ و جماعت ديگري رهسپار خانه حضرت زهرا شدند . او در خانه را كوفت و گفت: اي علي! در را باز كن . فاطمه عليها السلام با سر بسته و تن رنجور از مصيبت رحلت پدرش پشت در آمد و فرمود: با ما چكار داري؟ چرا نمي گذاري به كار خودمان مشغول باشيم؟ چرا دست از ما برنمي داري، با اينكه عزادار هستيم؟
او بانگ زد: در را باز كن والا خانه را آتش مي زنم . (11) فاطمه عليها السلام هر چه او را نصيحت كرد، او از تصميم خود منصرف نشد . سپس آتش طلبيد و در خانه را آتش كشيد، آنگاه در نيم سوخته را فشار داد و بدن نازنين فاطمه عليها السلام بين فشار در و ديوار قرار گرفت . ) »
جريان جنايت را از زبان خود اين كودتاچي بشنويد: «به فاطمه كه پشت در بود گفتم: اگر علي از خانه [براي بيعت] بيرون نيايد، هيزم فراواني به اينجا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و يا اينكه علي را براي بيعت به سوي مسجد مي كشانم . آنگاه تازيانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن وليد گفتم تو و مردان ديگر هيزم بياوريد و به فاطمه عليها السلام گفتم خانه را به آتش مي كشم . . . هماندم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم تا در را رها كند، از شدت درد تازيانه، ناله كرد و گريست، ناله او به قدري جانكاه و جگرسوز بود كه نزديك بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف شوم . ولي به ياد كينه هاي علي و حرص او بر كشتن قريشيان (مشركين) افتادم . با پاي خودم لگد بر در زدم، ولي او همچنان در را نگه داشته بود كه باز نشود . وقتي كه لگد بر در زدم صداي ناله فاطمه را شنيدم كه گمان كردم اين ناله مدينه را زير و رو كرد . در آن حال فاطمه مي گفت: «يا ابتاه، يا رسول الله، هكذا يفعل بحبيبتك وابنتك، اه! يا فضة اليك فخذيني فقد والله قتل ما في احشائي من حمل; اي پدرجان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود . آه! اي فضه بيا و مرا درياب كه سوگند به خدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد .»
در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد ولي شدت خشم، مرا به گونه اي كرده بود كه گويي پرده اي در برابر چشمم افتاده بود، چنان با سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم كه به زمين افتاد . . . . ) »
تا در بيت الحرم از آتش بيگانه سوخت كعبه ويران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت
آه از آن پيمان شكن كز كينه خم غدير آتشي افروخت تا هم خم و هم خمخانه سوخت
بالاخره علي عليه السلام را دستگير كردند تا به جانب مسجد ببرند . حضرت زهرا عليها السلام هنگامي كه به خود آمد، ديد علي عليه السلام را به جانب مسجد مي برند، شجاعانه پيش رفت، و دامنش را محكم گرفت و گفت: نمي گذارم همسرم را ببريد . قنفذ ديد دست از علي برنمي دارد، آنقدر با تازيانه به دست نازنين دختر پيامبر صلي الله عليه و آله زد كه بازويش ورم كرد .
نخلي كه شكسته ثمرش را نزنيد مرغي كه زمين خورده پرش را نزنيد
ديديد اگر كه دست مردي بسته ديگر در خانه همسرش را نزنيد
بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله
فاطمه عليها السلام بعد از رحلت پدر گراميش 75 روز يا 95 روز (بيشتر زنده نماند، در اين مدت كوتاه چه مصيبتها و آزار و اذيتها كه از امت پيامبر نديد و چه بي احتراميها كه در حق او و شوي مكرمش علي عليه السلام روا نداشتند . مناسب است توصيف اين ايام را از زبان خود حضرت بشنويم:
بي بي دو عالم مي فرمايد:
صبت علي مصائب لو انها صبت علي الايام صرن لياليا (
يعني [بعد از رحلت پدرم] چنان مصيبتهايي بر من فرريخت كه اگر بر روزهاي روشن فرود مي آمد، به شبهاي ظلماني و تاريك تبديل مي شد .
او از غربت اهل بيت عليهم السلام در ميان امت اسلام چنين شكوه مي كند: «فهيهات منكم وكيف بكم واني تؤفكون; اين كارها از شما بعيد بود، چگونه چنين نموديد و به كجا بازمي گرديد؟»
و در ادامه فرمود:
«نصبر منكم علي مثل خز المدي ووحز السنان في الحشي; ما در برابر [اين همه آزار و اذيتهاي] شما صبر پيشه مي داريم به مانند صبوري آن كس كه خنجري بر گلويش خليده و تيغ سنان بر دلش نشسته است .»
شگفتا چقدر فاطمه عليها السلام آن يگانه يادگار پيامبر رافت و مهرباني از زندگاني در ميان چنان مردمي خسته و آزرده شده بود كه در عنفوان جواني مرگ را بر حيات ترجيح مي دهد و از خداي متعال تمناي خلاصي مي نمايد: «خدايا مرگ مرا زودتر مقرر فرما; زيرا زندگي دنيا بر من تيره و تار شده است .»
آري در اين مدت بسيار كوتاهي كه بعد از وفات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دخت رسالت در ميان امت بود، چنان عرصه زندگي را بر او و شوهر و فرزندانش تلخ و سخت نمودند كه علي عليه السلام بعد از دفن او با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله چنين اندوهش را درميان مي گذارد:
«وستنبؤك ابنتك بتظافر امتك علي وعلي هضمها حقها، فاحفها السؤال واستخبرها الحال فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الي بثه سبيلا; (به زودي دخترت با تو باز خواهد گفت كه پس از تو امتت با وي چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده از راز دل فرو اندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد .»
رحلت پدر
سخت ترين و جانگدازترين روز تاريخ زندگاني فاطمه عليها السلام روزي است كه پدر وي از دنيا رفته است، از آن ساعت كه پيامبر صلي الله عليه و آله در بستر بيماري افتاده تا هنگامي كه چشم از دنيا فروبسته است، زهرا عليها السلام، كمتر از بالين پدر جدا مي شد . تاثر و ناراحتي فاطمه عليها السلام وقتي شدت يافت كه پدرش خبر مرگ خود را به او داد، ولي گويا پيامبر در اين لحظه هم نمي توانست دختر خود را اندوهناك و دل شكسته ببيند، زيرا به او مژده داد كه تو نخستين كسي هستي كه به من خواهي پيوست (5) .
سرانجام پيامبر صلي الله عليه و آله كه پشتوانه محكمي براي زهرا عليها السلام بود از دنيا رفت . چگونه زهراي مرضيه عليها السلام مي تواند جاي خالي او را ببيند؟ شدت اندوه زهرا عليها السلام در فراق پدر آن چنان بود كه هر چيز نشاني از پيامبر صلي الله عليه و آله داشت او را گريان و بي طاقت مي ساخت و تا زنده بود در غم فقدان او نالان و گريان بود . امام باقر عليه السلام فرمودند: «ما رؤيت فاطمة عليها السلام ضاحكة قط منذ قبض رسول الله صلي الله عليه و آله حتي قبضت; (6) فاطمه عليها السلام پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله هرگز خندان ديده نشد تا اينكه بدين حال از دنيا رفت .»