تر ک لقمه حرام
قال رسول الله صلی الله علیه واله
تَرکُ لقمةِالحرام اَحب الی الله من صلاةِ اَلفی رکعة تَطَوعا
ترک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی
قال رسول الله صلی الله علیه واله
تَرکُ لقمةِالحرام اَحب الی الله من صلاةِ اَلفی رکعة تَطَوعا
ترک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی
خداوند سبحان :
بنده من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است
-خدایا !خسته ام!نمی توانم
بنده ی من دو رکعت نماز شفع ویک رکعت نماز وتر بخوان
-خدایا! خسته ام برایم مشکل است که نیمه شب بیدار شوم
بنده من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
-خدایا! سه رکعت زیاد است
بنده من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
خدایا !امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد
بنده من قبل از خواب وضو بگیررو به آسمان کن وبگو یا الله
خدایا! اگر از رختخواب بلند شوم خواب از سرم می پرد
بنده من همانجا که دراز کشیدی تیمم کن وبگو یا الله
خدایا هوا سرد است ونمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
بنده من در دلت بگو یا الله ما نماز شب را برایت حساب میکنیم
بنده (اعتنایی نمی کند ومی خوابد)
ملائکه می بینید من چقدر برایش ساده گرفتم آما باز او خوابید
چیزی به اذان صبح نمونده او را بیدار کنید
ملائکه خداوندا دوباره اورا بیدار کریم رما باز خوابید!
ملائکه من در گوشش بگویید که خداوند منتظر توست
پروردگا باز هم بیدار نمی شود !
هنگام طلوع آفتاب است بنده ی من بیدار شو الان نمازت قضا میشود
خورشید از مشرق سر بر میاورد اما او هنوز خواب است
ملائکه :خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی!
خداوند :او جز من کسی را ندار د….
امام صادق عليه السلام از پدران خود نقل كرد كه: پس از آنكه اميرمؤمنان فاطمه را در ميان قبر نهاد و قبر را پوشانيد مقداري آب بر روي قبر پاشيد و سپس در كنار قبر گريان و نالان نشست تا اينكه عمويش عباس آمد و دست علي را گرفت و او را به خانه اش برد .
و ما آرزومندان زيارت قبر آن مظلومه شهيده سوگمندانه عرض مي كنيم: اي دخت رسالت، و اي همسر ولايت و اي كوثر امامت و اي مادر ايمان و حقيقت، نخلهاي خاك آلود فدك هنوز از ستمي كه بر تو روا داشتند مي گريند . زندگي تو گواه مظلوميت همه دودمان هابيل است، همچنانكه وجود تو گواه قدس و عظمت خدا بود .
تازيانه اي كه بر پيكر نازنين تو فرو كوفتند تبري بود كه بندگان بت به انتقام نابودي اصنام بر پيكر توحيد ابراهيم فرود آوردند . همواره شرمسار باد دستي كه بر گونه خداگون تو سيلي زد، دريغا، دل اگر در غم تو پاره شود شگفت نيست; چراكه شكستن پهلوي تو عظيم تر از شكستن ديوار كعبه بود .
چون قامت استوار تو را به ستم خاك نشاندند، دين از پاي افتاد و چون تو را كشتند، انسانيت بي مادر شد و علي تنها ماند و بشريت در گرداب فاجعه افتاد .
يار بر مزار ياس
نيمه هاي شب علي مظلوم به همراه حسن و حسين غمديده و عمار و مقداد و عقيل و زبير و ابوذر و سلمان و بريده و گروهي از بني هاشم بر حضرت زهرا عليها السلام نماز گذاردند و در همان شب او را دفن كردند . حضرت امير عليه السلام دور قبر حضرت زهرا عليها السلام هفت قبر ديگر ساخت و بر چهل قبر آب پاشيد تا قبر آن مظلومه مخفي بماند . در آن شب ماتم علي ماند و غربت، علي ماند و كوهي از مصائب آري شب بود و افقها مات و تيرگي سنگيني خود را بر روي شهر افكنده بود و فضا را از اندوه آكنده، سايه نخلهاي قامت افراشته كه ديگر از بلنداي خود شرم داشته و چونان ملامت زده سر فرو انداخته بودند بر ديوارهاي تكيده شهر بوي سوگ به مشام مي رساند .
در نزديكي خانه هاي شهر كه رنگ مرگ گرفته بودند، سوگناله اي برمي خاست كه براي هميشه، تاريخ و روزگار را بهت زده و انگشت بر دهان واگذاشت . كه آن مرد، همان كه در نبرد گاه هاي بدر، احد، خيبر و . . . در برابر دشمنان چونان شير غران به پيش مي تاخت و از كشته هاي مشركين پشته مي ساخت، اينك در غم هجراني جانگداز، بي تاب و در سوز و ساز است، بر فراز مزاري كه از آن شب تا كنون و تا ناپيداي زمان، ديگر تاريخ از آن خبر ندارد . تنها غم سروده آن مرد را به ياد دارد كه با اندوهي در سينه خفته و بغضي در گلو نهفته زمزمه كرد: «اي پيامبر خدا! درودت باد از جانب من و از سوي دخترت كه اينك از سراي فاني رخت بربسته و در پي ديدار به تو پيوسته و زودتر به تو رسيده، پس از او صبرم از دست رهيده و تاب تحملم به پايان رسيده، اما همان سان كه در فراق تو صبرپيشه كردم، در هجران دخترت نيز شكيبايي مي ورزم . اينك امانت به دست صاحبش رسيد; زهرا عليها السلام از دستم جدا شد و به جانب تو آمد . واي كه پس از او ديگر نه افلاك را آرايشي است و نه خاك را پيرايشي .
از اندوه، خواب در ديدگانم نيايد و از غم عقده دلم نگشايد تا آن هنگام كه خداوند مرا در جوار تو ساكن نمايد . مرگ زهرا بر دلم تير غم نشاند و جماعت ما را به جدايي و دل پريشاني كشاند . از اين غم به خدا شكوه مي برم . به زودي دخترت با تو بازخواهد گفت كه پس از تو امتت با وي چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده را از راز دل فرواندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد كه خداوند - كه بهترين داور است - در ميان او و ستم پيشگان داوري فرمايد . . . . ) »
وداع آخر
پاسي از شب گذشته بود، دلاور خيبر مثل ابر بهاري مي گريد و در اوج غربت و تنهايي يادگار پيامبر را غسل مي دهد . اسماء آب مي ريزد و علي عليه السلام غسل مي دهد .
بريز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا
ولي آهسته آهسته
همه خواب و علي بيدار سرش بنهاده بر ديوار
بگريد با دل خونبار
ولي آهسته آهسته
بعد از اتمام غسل آنگاه كه بدن بي جان يار مهربانش را كفن مي كرد، وقتي كه خواست بند كفن را ببندد صدا زد: «يا ام كلثوم يا زينب يا سكينة يا فضة يا حسن يا حسين هلموا تزودوا من امكم فهذا الفراق واللقاء في الجنة; اي ام كلثوم، زينب، سكينه، فضه، حسن، حسين، بيائيد از مادرتان توشه برگيريد كه وقت فراق و جدايي است و ملاقات به قيامت موكول مي شود .»
حسن و حسين عليهما السلام آمدند و خود را بر روي جنازه مادر انداختند و صدا مي زدند: سلام ما را به جدمان رسول خدا صلي الله عليه و آله برسان . اميرمؤمنان مي فرمايد: «اني اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت يديها وضمتهما الي صدرها مليا; خدا را گواه مي گيرم كه فاطمه ناله اندوهگيني كشيد و دستهاي خود را گشود و فرزندان را مدتي در آغوش گرفت .» آن حضرت ادامه داد: در همين حال شنيدم هاتفي در آسمان صدا زد: «يا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابكيا والله ملائكة السماء; ) اي علي! حسن و حسين را از روي سينه مادرشان بلند كن كه سوگند به خدا اين حالت آنها فرشتگان آسمان را به گريه انداخت .»
عروج غم انگيز ياس
آخرين لحظات عمر پربركت كوثر امامت، و مادر ايمان و دخت نبوت است . به اسماء بنت عميس فرمود: آبي بياور . اسماء آب را حاضر نمود . حضرت زهرا عليها السلام با آن وضو ساخت و به روايتي غسل كرد . بوي خوش طلبيد و خود را خوشبو گردانيد و جامه هاي نو پوشيد . آنگاه فرمود: اسماء! جبرئيل هنگام وفات پدرم چهل درهم كافور از بهشت آورد . حضرت آن را سه قسمت كرد، قسمتي براي خود گذاشت و يك قسمت براي من و قسمتي هم براي علي عليه السلام . آن كافور را بياور كه مرا به آن حنوط كنند . چون كافور را آورد فرمود: نزديك سر من بگذار .
پس پاي خود را به قبله كرد و خوابيد و جامه را بر روي خود كشيد و فرمود: اسماء مدتي صبر كن، بعد از آن مرا بخوان، اگر جواب نيامد علي را طلب كن و بدان كه من به پدرم ملحق گرديده ام .
اسماء لحظاتي انتظار كشيد، آن گاه حضرت را ندا كرد و صدايي نشنيد . گفت: اي دختر مصطفي، اي دختر بهترين فرزندان آدم، اي دختر بهترين كسي كه بر روي زمين گام نهاده است، اي دختر آن كسي كه در شب معراج به مرتبه قاب قوسين او ادني رسيده است . چون جواب نشنيد جامه را از روي مباركش برداشت، ديد مرغ روحش به رياض جنت پرواز كرده است، خود را به روي حضرت انداخت و او را مي بوسيد و مي گفت: سلام اسماء بنت عميس را به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله برسان .
در اين حال حضرت امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام از در آمدند و گفتند: اي اسماء! مادر ما چرا در اين وقت به خواب رفته است؟
اسماء گفت: مادرتان به خواب نرفته، بلكه به رحمت الهي واصل گرديده است . امام حسن عليه السلام خود را به روي آن حضرت افكند و روي انور مادر را مي بوسيد و مي گفت: مادر با من سخن بگو، پيش از آنكه روحم از بدنم جدا شود . امام حسين عليه السلام بر روي پاي مادر افتاد و مي بوسيد و مي گفت: مادر منم حسين تو، با من سخن بگو، پيش از آنكه دلم شكافته شود و از دنيا مفارقت كنم .
اسماء گفت: اي دو جگرگوشه رسول خدا برويد و پدر بزرگوار خود را خبر كنيد و خبر وفات مادرتان را به او برسانيد . آن دو بزرگوار بيرون رفتند، چون نزديك مسجد رسيدند صدا به گريه بلند كردند، پس صحابه به استقبال ايشان دويدند و گفتند: اي فرزندان رسول خدا! چرا گريه مي كنيد؟ حق تعالي هرگز شما را گريان نگرداند . فرمودند: مادر ما از دنيا رفته است . چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين خبر جانسوز را شنيد بيهوش شد، آب به صورت آن حضرت پاشيدند تا به حال آمد و مي فرمود: بعد از تو خود را به كه تسلي دهم؟ تا زنده بودي مصيبتم را به تو تسليت مي دادم، اكنون بعد از تو چگونه آرام گيرم؟ «بمن العزاء يا بنت محمد كنت بك اتغزي ففيم العزاء من بعدك » .