وداع آخر
وداع آخر
پاسي از شب گذشته بود، دلاور خيبر مثل ابر بهاري مي گريد و در اوج غربت و تنهايي يادگار پيامبر را غسل مي دهد . اسماء آب مي ريزد و علي عليه السلام غسل مي دهد .
بريز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا
ولي آهسته آهسته
همه خواب و علي بيدار سرش بنهاده بر ديوار
بگريد با دل خونبار
ولي آهسته آهسته
بعد از اتمام غسل آنگاه كه بدن بي جان يار مهربانش را كفن مي كرد، وقتي كه خواست بند كفن را ببندد صدا زد: «يا ام كلثوم يا زينب يا سكينة يا فضة يا حسن يا حسين هلموا تزودوا من امكم فهذا الفراق واللقاء في الجنة; اي ام كلثوم، زينب، سكينه، فضه، حسن، حسين، بيائيد از مادرتان توشه برگيريد كه وقت فراق و جدايي است و ملاقات به قيامت موكول مي شود .»
حسن و حسين عليهما السلام آمدند و خود را بر روي جنازه مادر انداختند و صدا مي زدند: سلام ما را به جدمان رسول خدا صلي الله عليه و آله برسان . اميرمؤمنان مي فرمايد: «اني اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت يديها وضمتهما الي صدرها مليا; خدا را گواه مي گيرم كه فاطمه ناله اندوهگيني كشيد و دستهاي خود را گشود و فرزندان را مدتي در آغوش گرفت .» آن حضرت ادامه داد: در همين حال شنيدم هاتفي در آسمان صدا زد: «يا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابكيا والله ملائكة السماء; ) اي علي! حسن و حسين را از روي سينه مادرشان بلند كن كه سوگند به خدا اين حالت آنها فرشتگان آسمان را به گريه انداخت .»