تر ک لقمه حرام
قال رسول الله صلی الله علیه واله
تَرکُ لقمةِالحرام اَحب الی الله من صلاةِ اَلفی رکعة تَطَوعا
ترک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی
قال رسول الله صلی الله علیه واله
تَرکُ لقمةِالحرام اَحب الی الله من صلاةِ اَلفی رکعة تَطَوعا
ترک لقمه حرام نزد خدا محبوب تر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی
سلام
موضوع پایان نامه من جاهلیت مدرن وجاهلیت قبل از اسلام است اگر شما در این زمینه کتابی دارین که می توانیذ از طریق سامانه در اختیار من قرار بگذارید ممنون وسپاسگذار می شوم ممنون
حسن ظنّ به خدا یعنی اگر انسان یک مشکلی در خود پیدا کرد،
نگوید این از خداست؛ بگوید: این از نفس است.
حسن ظنّ به پروردگار عالم یعنی اگر مشکلی در دنیا برای انسان پیش آمد، بگوید یک جایی یک غلطی کردم، یک اشتباهی کردم، حرف نفس امّارهام را گوش دادم، این نفس دون من را بیچاره کرد، پس امروز گرفتارم.
امّا آنجایی که خوبی آمد، بگوید: اینها از خداست، از من نیست. این حسن ظنّ به پروردگار عالم است.
اگر انسان با این حال و با این دید جلو برود،چقدر با دیگران فرق میکند.
بگوید: اگر اینطور شده است، بدیها همه از ناحیه خودم است. این طور نشود که مثل بعضی تا پایش به یک کلوخی میخورد، به تعبیر عامیانه بگوید: هر چه سنگ است مال پای لنگ است. بگوید: این لنگی پا را خودم درست کردم
. این نفس من بود. حسن ظنّ به پروردگار عالم خودش خیر دنیا و آخرت است و خیلی مهم است.
/ رازی که شیخ طوسی درباره شیخ مفید گفت
از آن مرد الهی و عظیم الشّأن،
آن شیخ الطّائفه، شیخ طوسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به حضرت شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز (روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، آن کسی که میدانید امام زمان(روحی له الفدا) به او خطاب «اخ السّدید» کرد، جملهای را بیان میکند که بسیار عالی است.
ایشان میفرمایند: این مرد الهی، حضرت شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) در حسن ظنّ به پروردگار عالم اینطور بود
که دائم بیان میفرمود: آنچه که خوبی است، از ناحیه الله تبارک و تعالی برای من دارد میآید و لطف خداست و اگر بدی است از نفس دون من است.
ایشان دائم به ما این تذکار را میداد که ای تلامیذ من! به این دقّت کنید
که اگر به مشکلی برخوردید، بدانید نفس دون شما باعث این مشکل شده است
امّا اگر لطفی آمد و در خوبی قرار گرفتید، بدانید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است.
شیخ طوسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند:
این اثر عالی در ایشان، ایشان را رشد داد که انسان بداند گرفتاریها همه از نفس است
امّا هرچه خوبی است مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است.
شکر در آسایش
«وَ الشُّکْرُ فِی الرَّخَاءِ» موقعی که در آسایش و رفاه است، شکرگزاری کند. آنوقت این بهترین کسی است که هم خیر دنیا دارد، هم خیر آخرت. خوبی دنیا و خوبی آخرت در این شخص جمع شده است. شاکر نعمت الهی باشد شاکر خدا باشد.
فرمودند: اگر کسی در لحظاتی که باید شکر کند، شکر نعمت را انجام ندهد، پروردگار عالم آن نعمت را از او میگیرد. دلیل آن اهانت به خود این نعمت است و إلّا پروردگار عالم خود فرموده: ما اگر چیزی را دادیم پس نمیگیریم. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» عزیز دلم! خدا تغییر نمیدهد، مگر این که کسی خودش عامل تغییر باشد.
یکی از عوامل تغییر این است که انسان شکر نعمت را به جا نیاورد. یک نوع شکر، شکر لسانی است، امّا حقیقت شکر این است که انسان قدر آن نعمت را بداند. قدر نعمت نبی مکرّم(ص) را بداند، جایی نرسد که بگوید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا». مردم قدر امامت را نشناختند، حالا کار به غیبت ولیّ خدا رسیده است.
صبر در بلا
مسئله دیگر خیر دنیا و آخرت، در صبر است، «وَ الصَّبْرُ عَلَى الْبَلَاءِ». نزد کسی که راضی به رضای حضرت حقّ شد،
عند الاولیاء، بلا به این معنایی که ما بیان میکنیم، نیست. اولیاء میدانند همه اینها لطف است.
هر کسی در بلا صبر کرد، معلوم است اهل خیر است؛
چون این از نشانههای خیر است. بلا هم مختلف است.
یک موقع بلا به صورت ظاهر، بلای مالی است.
یک موقع، به صورت ظاهر مریضی است یا فرزند ناصالح است
یا خدای ناکرده همراه نبودن همسر است و …، امّا کسی که در مقابل اینها صبر کرد و حلم و بردباری به خرج داد، خیر دنیا و خیر آخرت شاملش شده است.
در روایات در باب صبر بیان میشود:
اگر کسی صبر کند، مقام او مقام انبیاء است. اصلاً یکی از امتحانات پروردگار عالم برای انبیاء، مسئله صبر است.
یونس نبی(ع) خیلی صبر کرد، امّا یک جا، یک مقدار آن هم به خاطر این که چرا مردم خدایی نمیشوند،
نه این که چرا به من اهانت میکنند، به تعبیری زود از کوره در رفت و آن طور مبتلا شد. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» من به خودم ظلم کردم، «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ». یک مقدار کم، آن هم نه برای خودش، برای این که این امّت چرا این طور هستند، از کوره در رفت و آنوقت به این حالت رسید.